دزد کتاب-قسمت دو-قسمت آخر!

از خاموشیم کار رسیده است به جان/فریاد,که خاموشی مرا خواهد کشت...

بلاخره کتاب رو تموم کردم و شاید خیلی ضایع باشه اگه بگم تهش چی شد

بیچاره لیزل

بیچاره رودی

پدر بیچاره تر لیزل....و بابای رودی

یه توصیف قشنگ دیگه.پدر رودی:الکس اشتاینر:مردی با چشم هایی از جنس بلوط و چوب

هر دو به جنگ اعزام میشن....و مرگ به طرز وحشتناکی راوی این جنگ پر از مرگه

آخر کتاب به یه نکته جالب در مورد مرگ میرسیم

که ضربان قلب مرگ...دایره ای شکله.بدون پایان......تا ابد

و مرگ خودشو نفرین شده میدونه......

به عنوان جزیی نامیرا در این جهان.

خورشید زمین رو میچرخونه

مثل تاس کبابی زشت,ما رو دور تا دور میچرخونه

و جهان ......امید کمی توش وجود داره....و زیبایی

پ.ن:من شخصا خیلی با لیزل موافق نیستم

ولی خوب

به همون اندازه از جنگ متنفرم که اون بود



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در پنج شنبه 11 فروردين 1390برچسب:دخترک کتاب خور!,ساعت 13:44 توسط nastaran|


آخرين مطالب
» تمام!
» let some body love u
» تاریکی
» شبیه شده ام
» when I was young
» نفر بغل دستی!
» نظریه میدهیم!
» شکمو!
» thanking god
» شلوغ!
» me...
» خوشحال!
» نام دیگر من
» بی ربط!
» life
» قیصر
» so close,no matter how far
» from deep inside
» وقتی نظراتت دوستت غیر فعاله!
» در چنته ی من جز به ندانستن نیست

Design By : Pichak